ریتم آهنگ

شناخت اسطوره

شناخت اسطوره

شناخت اسطوره
فروغ اولاد
پژوهشگر ادبی
 

اسطوره نه تاریخ است نه قصۀ عامیانه. اسطوره یا «میتوس» به¬راستی داستان و روایت است، اما نه هر داستان و نه هر روایتی، بلکه روایتی سمبلیک، رمزی و نمادین است. اصولاً نمادین بودن اسطوره یکی از جنبه‌های مهم آن است. اسطوره از یک نظر تبیین رمزی کیهان¬شناخت یا تکوین عالم است که از سوی اقوام و ملت‌های گوناگون در طول هزاره¬ها و سده¬ها شکل گرفته و تحول یافته است. البته با توجه به اینکه هر قوم و ملتی، حتی قوم‌های نخستین، یک تعریف خاص از جهان اطراف خود داشتند. از این رو، کیهان شناخت قوم‌ها گونه‌گون است.

اکنون این روایت یا داستان نمادین و رمزی دربارة چیست؟ یا اصلاً موضوع اسطوره چیست؟ اسطوره‌های کهن دربارة خدایان، ایزدان، فرشتگان، قهرمانان و به طور کلی دربارة موجودات فراطبیعی‌اند؛ همین‌طور دربارة دیوان، اهریمنان و آفریدگان شرّ. از طرف دیگر، اسطوره‌ها جهان¬¬شناخت یک قوم را رقم می‌زنند. انسانِ اولیه تلاش می¬کرد جهان اطراف خود را به نوعی توجیه و تفسیر کند. طبیعی است که عصر فلسفه هنوز فرا نرسیده بود تا آدمی دنیا را با دیدگاه و نگاهی فلسفی ببیند. پس، انسان با نگاه اسطوره‌ای به آسمان، ستاره‌ها و به عناصر طبیعت چشم می‌دوزد و همه چیز را ایزدی و آسمانی می‌داند و به آنها قداست می‌بخشد. در چشم انسانِ اسطوره¬باور جهان زیبا، اهورایی و آسمانی است. می¬توان گفت که اسطوره ابتدایی‌ترین نگاه فلسفی و ابتدایی‌ترین دین بشر به شمار می‌آید.

ناگفته نماند که اساطیر فقط مربوط به اعصار گذشته نیست. درواقع، اسطوره هنوز هم به حیات خود ادامه می‌دهد. اسطوره اکنون در قرن بیست و یکم نیز زنده است، اما شکلش تغییر کرده است، اسطوره در زمان استحاله می‌یابد. از سویی، اسطوره جزو اولین معتقدات دینی بشر می‌تواند باشد، هرچند اسطوره‌ها مربوط به روزگار پیش از شکل¬گیری ادیان است. اسطوره بیانگر جهان پیرامون یا آفرینش انسان و طبیعت، پیش از ظهور ادیان است، البته نه با بینشی فلسفی، منطقی یا ریاضی، بلکه با بینشی نمادین، رمزی و تخیلی.

اسطوره از یک نظر، بیانگر ترس انسان از طبیعت، هراسناک بودن حوادث غیرمترقبۀ طبیعی مانند زلزله، سیل، خورشیدگرفتگی، ماه¬گرفتگی، رعد و برق و غیره است. اسطوره بیانگر نیازهای آدمی در برابر طبیعت است. نیازهای جسمانی و معنوی. انسان در طول اعصار متمادی نیازهای مبرم خود را به صورت اسطوره¬ها و روایات نمادین و مقدس منعکس می¬کرده است. از این گذشته، اسطوره بیان کنندۀ آرزوها، احساسات و عواطف انسان در سپیده¬دم تاریخ است و بعدها در اعصار پسین نیز انعکاس یافته است.

در اینجا لازم است به وجه اشتراک اسطوره و هنر اشاره کنیم. هنر نیز بیانی نمادین و مخیّل دارد. اگر هنر عینا به واقعیت بپردازد، تقلید از طبیعت کرده است و طبیعت را تکرار می‌کند. هنرِ راستین بیانی نمادین دارد و وارد دنیای اساطیری می‌شود و رمز و رازهای آن را آشکار می‌کند. به این دلیل، می‌توان گفت که اسطوره‌های اولیۀ بشر جزو اولین آثار هنری نیز بوده¬اند. هنر انسانِ غارنشین، نقاشی¬‌های شگرف غارهای لاسکو، آلتامیرا و غارهای دیگر، و بسیاری از هنرهای ابتدایی ماقبل تاریخ و سپیده¬دم تاریخ، همه جزو اسطوره به شمار می¬روند. این هنرهای ابتدایی جادویی هم هستند و جادو و رازوری را یکجا در خودشان دارند.

اسطوره‌های ابتدایی بعدها در طول زمان به آیین‌ها تبدیل می‌شوند و در آیین¬ها و مناسک به حیات خود ادامه می‌دهند. نمونۀ آشکار آن در ایران و همۀ سرزمین¬های حوزۀ ایرانشهری، اسطورة نوروزی است که اسطورة باززایی و آفرینش و نوسازی انسان و طبیعت است. اسطورة نوروزی در آیین نوروز یا در مراسم جشن نوروز مستحیل شده و بقا یافته است و بیانگر لحظة تولدِ دوباره است. اگر این لحظة مقدس را در نیابید، اصلاً نوروز را درک نیافته¬اید. اسطورة تخم کیهانی یا تخم نخستین بسیار تاثیرگذار بوده است. اساطیر باستانی به گونة آیین در می‌آیند و در آیین‌ها متبلور و متجسّد می‌شوند و بدین-صورت، در فرهنگ اقوام می‌مانند.

درست است که اکنون ما در عصر اسطوره زندگی نمی‌کنیم، اما بسیاری از اساطیر نیاکان ما به گونة آیین‌ها دوام می¬یابند و در زندگی عملی ما حضور دارند، مانند آیین نوروز، جشن مهرگان، شب یلدا، جشن سده و بسیاری آیین‌های دیگر مثل آیین و مراسم شهادت و آیین و مناسک مربوط به ظهور منجی که در زندگی ما عملا وجود دارند. البته بعضی با قوت و حدّت بیشتر و بعضی مانند مراسم جشن سده با گستردگی کمتر. از این رو، اسطوره‌ همیشه زنده است و کارکرد دارد. فقط نوع کارکردش در زمان‌های گوناگون فرق می¬کند.

اکنون ببینیم که فرق اسطوره و افسانه در چیست. در توجیه آن باید گفت که در اسطوره تا حد زیادی باور و اعتقاد وجود دارد، اما در افسانه اعتقاد وجود ندارد. اسطوره¬باوران به اسطوره اعتقاد داشتند و به گمان الیاده، آن را «راست و حقیقی» می‌دانستند، اما به افسانه باور نداشتند و آن را فقط برای سرگرمی و تفریح روایت می‌کردند.

اسطوره‌های کهن بیشتر دربارة آفرینش یا کیهان شناخت‌اند و جهان و طبیعت را تفسیر می‌کنند، در حالی که افسانه‌ها بیشتر جنبة خیال‌پروری و جادویی دارند. بسیاری از قصه‌های هزار و یکشب افسانه‌اند، در حالی که قصة میترا یا بهرام، خدای جنگ و پیروزی در شمار اسطوره است. پس، اسطوره و افسانه هر دو جبنة مخیّل و نمادین دارند، ولی در یکی باور هست و در دیگری نه. این مرز را اسطوره¬باوران تشخیص می‌داده‌اند. واژۀ افسانه از افسون و جادوگری می‌آید.از این نظر، در افسانه‌ها نوعی جادو و عنصر جادوگری هم نهفته است. مانند افسانة چراغ جادو و علاءالدین که بیشتر برای سرگرمی بوده است. شخصیت‌های اساطیری بیشتر آسمانی و مافوق¬طبیعی‌اند، در حالی که شخصیت‌های افسانه‌ای زمینی و این جهانی‌اند، یا گونه‌های اغراق شدۀ شخصیت‌های زمینی‌اند، مانند غول‌ها و دیوان و پریان. در اسطوره‌های ایرانی، شخصیت‌ها بیشتر آسمانی و دست نیافتنی‌اند، در حالی که مثلاً در اساطیر یونان یا حتی در اساطیر آفریقا خدایان زمینی‌اند و صفات انسانی دارند. میترا، خدای ایرانی، با گردونة زرین در آسمان به پرواز در می‌آید و نیازی به مائدة زمینی ندارد، در حالی که در اساطیر یونان، خدایان نیازمند فدیة انسان¬ها هستند، بخشی از قربانی‌ها را برای زئوس یا خدایان دیگر می‌گذاشتند. خدایان یونانی اهل عیش و نوش و عشرت‌اند، در حالی که خدایان ایرانی صفات آسمانی دارند.

اگر بخواهیم اسطوره را در میان انواع ادبی قرار دهیم، در رأس همة انواع روایی قرار می‌گیرد: اسطوره، حماسه، افسانه، قصه و داستان، رمان، داستان کوتاه و داستانک. اسطوره سرچشمة انواع ادبی و هنری است و جلوه‌های متفاوت دارد. یکی از جلوه‌های آن نوشتار است، جلوه‌های دیگرش نقاشی، مجسمه، موسیقی، نمایش و رقص‌های آیینی است.

حاصل کلام آنکه، دستاورد رؤیا و تخیل، اسطوره و هنر است. هنرمند به کمک اسطوره می‌تواند به چکاد هنر دست پیدا کند و ژرف‌ترین لایه‌های پنهان رؤیا و خواب‌های فردی را به یک رؤیا و خواب جمعی، قومی و جهانی تبدیل کند که همان اسطوره است.

بنابراین، شناخت اسطوره اهمیت دارد. با شناخت اساطیر یک ملت، با فرهنگ و ریشه‌های عمیق آن فرهنگ آشنا می‌شویم و هویت آن را باز می‌شناسیم. اسطوره‌شناسی از یک منظر، هویت‌شناسی است. امروز لزوما نباید اسطوره¬باور باشیم، بلکه اسطوره‌ها را باید بشناسیم و آنها را تحلیل کنیم. شناخت اسطوره‌ها ما را به لایه‌های زیرین فرهنگی می‌برد و ژرف¬ساخت¬های فرهنگ، هنر و ادبیات را بر ما آشکار می¬کند. نمادها و کهن¬الگو‌های اساطیری را باید بشناسیم و آنها را در فرهنگ، به ویژه در آفرینش آثار هنری و ادبی به کار گیریم.

بدون تردید سرزمین ما ایران خاستگاه اساطیر باستانی است. در فرهنگ نوشتاریِ ما، اگر متون اوستایی و زرتشتی را در نطر گیریم، اسطوره پیشینه‌ای سه هزار ساله دارد و در فرهنگ غیرنوشتاریِ ما نیز هفت هزار سال پیشینه دارد. سفالینه‌های سیَلک کاشان در زمرة اساطیر منقوش ماست. ناگفته نماند که اسطوره لزوماً روایت و نوشتار نیست، بلکه مجسمه¬ و نگاره‌ها هم جزو اسطوره‌ به شمار می¬روند.

اسطوره باید زیسته شود، یعنی باید ژرفای اساطیر را درک کرد و به¬طور ناخودآگاه در آثار ادبی و هنری به کار بست. به کارگیری آگاهانة اساطیر در آثار ادبی و هنری جنبة تصنعی پیدا می‌کند. اسطوره را نباید صرفاً بازسازی کرد، بلکه بازآفرینی اساطیر اهمیت دارد. مثلاً اگر فقط اسطوره‌های زرتشتی یا اساطیر شاهنامه را به داستان و فیلم تبدیل کنیم یا آنها را به تصویر بکشیم، چندان ارزشمند نخواهد بود، بلکه باید آنها را بازآفرینی کنیم، یعنی شخصیت‌های اساطیری را باید به شخصیت‌های مدرن امروز تبدیل کنیم تا اثری ارزشمند پدید آید؛ کاری که نویسندگان و هنرمندان تراز اول غرب در قرن بیستم انجام دادند، یعنی اسطوره¬آفرینی کردند و بر پایة اساطیر باستانی، اسطوره‌های مدرن قرن بیستمی آفریدند. پس مضمون اساطیری باید در ناخودآگاه آفریننده شکل گیرد تا به اسطورۀ نو یا هنر نو تبدیل شود.

این شکل‌گیری ناخودآگاه اسطوره در ذهن هنرمند مایه می‌خواهد و نیازمند شناخت ریشه‌های اساطیری چند هزار سالة یک قوم است. هنرمند اگر این توان را نداشته باشد، بی‌شک نمی‌تواند به هنر والا دست یابد.

بن¬مایه‌های اساطیر کهن خود را می¬توان وارد زندگی روزانه کرد. مثلا پارک¬ها و بوستان‌ها را می¬توان پر از تندیس‌ها و نگاره‌های اساطیری کرد. معماری برخی از بناها خودش به گونة معابد باستانی است. یک نوگرایی که ریشه در هویت شرقی داشته باشد، باید وارد زندگی ما شود. در دهه¬های دور، هنرمندان ما از ریشه‌های باستانی خود فاصله گرفته‌ بودند و صرفاً به مدرنیسم غرب چسبیدند. اما در چند دهۀ اخیر به اسطوره¬ها بیشتر از گذشته توجه نشان داده¬اند.

تاریخچة اساطیری ایران پیشینه‌ای چند هزار ساله دارد. اسطورة میترا پیشینه‌ای هند و ایرانی دارد. نام میترا در کنار نام وَرونا خدای آسمان در هند در کتیبة بغازکوی ترکیه نوشته شده که مربوط به ۲۷۰۰ سال پیش از میلاد است. وَرونا خدای فرمانروای آسمان است و میترا خدای پیمان و ضامن اجرای فرمان‌های او. خورشید جلوة مادی میتراست و چشم او به شمار می‌آمده، اما در تحول بعدی در اساطیر ایران، میترا به خدای خورشید بدل شده است؛ به طوری که در ادب فارسی، مهر به معنی خورشید است، در حالی که میترا از یک ریشۀ ودایی به معنی «پیمان و میثاق» است. پرستش این خدای کهن ایرانی، بعدها به صورت یک کیش در آمد و سده‌ها دوام یافت. کیش میترایی از ایران و از طریق آسیای صغیر به روم رفت و یکی از کیش‌های بزرگ پیش از مسیحیت شد و حتی بسیاری از آیین‌ها و باورهای آن به مسیحیت هم نفوذ پیدا کرد.

اسطوره‌های زرتشتی ما پیشینه‌ای سه هزار ساله دارند. هرچند پرستش میترا و آناهیتا و برخی ایزدان باستانِ دیگر مربوط به پیش از زرتشت‌اند اما در اوستا ماندگار شده‌اند. زرتشت اهورامزدا را در رأس خدایان کهن قرار می‌دهد. اهورا یعنی «سرور» و مزدا به معنی «دانش و آگاهی» است، خدای ایرانیان خدای خرد و آگاهی است. بیهوده نیست که فردوسی شاهنامه را با نام خداوند جان و خرد می‌آغازد که باوری باستانی است. زرتشت اهورامزدا را خدای بزرگ می‌شناساند و دیگر خدایان را به ایزدان و فرشتگان تبدیل می‌کند. او در هزارة اول قبل از میلاد، ندای یکتاپرستی سر می‌دهد، به طوری که همزمان در منطقة بین‌النهرین و کلاً در شرق چنین اندیشه‌ای هنوز شکل نگرفته بوده است. در آیین زرتشت، میترا و دیگر ایزدان به ایزدان دون¬پایه‌تری تبدیل می‌شوند، مثلاً میترا در پایان جهان، در روز رستاخیز، ایزدی است که نیکی‌ها و بدی‌ها را وزن می‌کند و دیگر آن خدای با عظمت پیمان و خورشید نیست. البته کیش مهری در دورة اشکانی و به ویژه در دورة ساسانی از نو رواج می‌یابد و حیثیت و اعتبار پیشین خود را بازسازی می‌کند. پس، پیشینه اساطیر ایرانی از میترا- وَرونا آغاز می‌شود و در اسطوره‌های اوستایی و متون پهلوی و اسطوره‌های مانوی ادامه می‌یابد و به اساطیر شاهنامه و اسطوره‌های دورة اسلامی می‌رسد.

یادآور شدیم که اسطوره‌ها در مقولة هنر می‌گنجند، اما اسطوره‌شناسی در شمار علوم انسانی و یکی از شاخه‌های انسان‌شناسیِ فرهنگی است. در انسان شناسی فرهنگی رشته‌ای هست به نام میتولوژی یا اسطوره شناسی که دربارة خود اسطوره و دیدگاه‌های اسطوره‌شناسی بحث می‌کند.

تاریخچة اسطوره‌شناسی در ایران از استاد ابراهیم پورداوود آغاز می‌گردد. او نخستین ایران‌شناسی است که اساطیر اوستایی را شناساند. اوهر چند اسطوره‌شناس نبود، اما به عنوان پیش‌کسوت اوستاشناسی همیشه مورد تکریم ایران شناسان است. او برای نخستین بار گاهان و مجموعة اوستا را به پارسی برگرداند و تفسیر کرد. همچنین در دهه‌های سی و چهل شمسی، کتاب مهم فرهنگ اساطیر یونان و روم اثر پی‌یِر گریمال به قلم احمد بهمنش و همزمان، ایلیاد و ادیسة هومر نیز به قلم سعید نفیسی به فارسی ترجمه شد که در معرفی اسطوره¬های یونانی و رومی تأثیرگذار بود.

تا دهة پنجاه شمسی، کتاب مستقلی دربارة اسطوره شناسی ویژه دربارة اساطیر ایرانی نداریم. کتاب اساطیر ایران اثر زنده¬یاد مهرداد بهار در ۱۳۵۱ منتشر می‌شود. به راستی می‌توان مهرداد بهار را پیش‌کسوت و بنیانگذار اسطوره‌شناسی ایرانی نامید. در دهة شصت، آثار استاد جلال ستاری اعم از ترجمه و تألیف منتشر می‌شود که گامی است نوین در حوزۀ شناخت رویکردهای اسطوره‌شناختی و دیدگاه‌های نوین نقد اسطوره‌ای هنر و ادبیات. همچنین ایران‌شناسانی که دربارة اسطوره‌های زرتشتی و مانوی کار کرده‌اند، خود به خود در کنار اسطوره‌شناسان قرار می‌گیرند.

منابع

اسماعیل¬پور مطلق، ابوالقاسم. (۱۳۹۹). اسطوره، بیان نمادین. تهران: سروش. چ۶٫

——————-. (۱۳۹۸). اسطوره، ادبیات و هنر. تهران: چشمه.

باستید، روژ. (۱۳۷۰). دانش اساطیر. ترجمۀ جلال ستاری. تهران: توس.

ستاری، جلال. (۱۳۷۶). اسطوره در جهان امروز. تهران: مرکز.

سگال، رابرت آلن. (۱۳۸۹). اسطوره. ترجمۀ فریده فرنودفر. تهران: بصیرت.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”